جزنفس زدن برای ِتو کاری ندارم
هر چی دارم قسم میخورم از تودارم
تو اومدی زندگیم رنگ ِ بهار شد
دلواپسی رفت روزام قشنگ شد
چطور انکار کنم خوشبختم کنارت
آخ ِ مگه میشه نباشم ثانیه ها به یادت
این که سَهم منی کار خدا بود
حتی دیدن ِ کسی مثل تو محال بود
دیدن خیانت نامردی تهمت از هَمه
شانس زندگی دوباره تو دستای ِمَنه
شاید تو یه مجنونی توقرن ِ جدید
توکسی هستی که دنیا به خودِش ندید
مرز عشق و باوری مثل لمس ِ خوشبختی
نمیدونم کسی دیده مثل ِ تو مردونگی
خلاصه با تو همه دردام تموم شد
دفتر ِ شعر تنهایی برای همیشه بسته شد....
نظرات شما عزیزان: